کیفیت «دینداری» در کسی که شخصیت سالمی دارد چگونه است؟(قسمت دوم)
دینداری در شخصیت سالم (قسمت دوم)
دینداری برای یک شخصیت سالم، ابزاری برای تخدیر و آرام شدن نیست؛
برعکس «دینداری» برای او اسباب «دغدغه» و «جستجوی دائمی» است.
اگر قست اول این مقاله را مطالعه نکردید اینجا کلیک کنید.
«دین» او را آرام و راحت نمیکند، دین برای او تکاپو و ناآرامی ایجاد میکند، «دین» او را از دغدغههای روزمره فارغ میکند اما دغدغههای اساسیتر، سنگینتر و عمیقتر برایش ایجاد میکند.
آلبا دِسس پدس، نویسندهی ایتالیایی، در کتاب عذاب وجدان از قول «فرانچسکا» ــ قهرمان قصه ــ چنین مینویسد:
«در مدرسهی راهبهها زیر گوش ما زمزمه میکردند «باید از عیسی مسیح تقلید کنید» تا بتوانند بدان نحو، ما را مطیع و ساکت کنند.
این جملهی آنها چه معنی میداد؟ او، بر خلاف جهت آداب و رسوم و قوانین عهد خود، قدم پیش گذاشته بود.
علیه مقدسنماها قیام کرده بود؛ علیه هر چیز «باورکردنی». میتوانست برای ما از خود، نمونهی یک زندگی «معمولی» را بر جای بگذارد.
زندگیای بدون افکار و عقاید جدید، یک زندگی ساده بدون مواجه شدن با خطر.
میتوانست در مقابل آداب و رسوم سر خم کند و در جای خود، در آن دکان نجاری، باقی بماند، ازدواج کند، صاحب فرزند بشود و با مرگی طبیعی در بستر خود جان بدهد.
ولی او در عوض چنان عصیان کرد که به قیمت جانش تمام شد.
***
از دیدگاه «روانکاوی»، اگر «دینداری» به معنای «تقلید کورکورانه» باشد، یک فرایند ناسالم و نشانهی تداوم دوران کودکی در زمان بزرگسالی است.
- زیگموند فروید ــ پایهگذار روانکاوی ــ معتقد بود انسانهایی که در آنها وابستگی روانی وجود دارد و حالت طفولیت در آنها استمرار پیدا کرده است، استعداد ایمان آوردن بالایی دارند. زیرا ایمان آوردن، نوعی «چسبندگی» و «آویزان شدن از چیزی» است. فروید در کتاب موسی و یکتاپرستی مذهب را یک «روان نژندی جمعی» میداند.
- اریک اریکسون ــ از پایهگذاران روانشناسی اپی ژنتیک ــ در کتاب طفولیت و جامعه مینویسد انسانهایی که در آنها روحیهی «افکندنِ بار خود بردوش دیگری» قوی است، زود ایمان میآورند.
- اریک فروم ــ از پایهگذاران روانشناسی اجتماعی ــ در کتاب گریز از آزادی میگوید کسانی که تحمل آزادی ندارند بیشتر به ایمان رو میآورند. تحمل آزادی بسیار سخت است. ممکن است انسان از بعضی انواع سطحی و کم عمق آزادی خوشش بیاید، اما تحمل آزادی به معنای دقیق کلمه بسیار مشکل است، زیرا «آزادی مطلق» به معنای «مسئولیت مطلق» است.
***
«دینداری سالم» به معنای «جستجوی دائمی برای معنا» و «احساس مسئولیت در قبالِ زندگی» است.
چنین فرایندی، زندگی را از روزمرگی و خلأ و پوچی خارج میکند و آن را به یک «ماجرای باشکوه اکتشاف و رمزگشایی» تبدیل میکند.
درحالیکه دینداری بیمار، باب گفتگو و استدلال و شک و تردید را میبندد و «ایمان» را محصول و تجلّیِ «تقلید و تبعیت محض» میداند.
***
کارل مارکس گفته است: «مذهب افیون تودهها و روح یک جهان بیروح است!»
نظریهپردازان حوزهی روانشناسی دربارهی دینداری نظرات متفاوت و بلکه متضادی داشتهاند.
تئوریسینهای «فرویدومارکسیست»(Freudomarxist) همچون اریک فروم، دین را یک «روان نژندی جمعی» و ساخته و پرداختهی نهادهای قدرت قلمداد کردهاند.
نهادهایی که با تعریف و ترویج سبک زندگی دینی سعی در اسیر کردن تودهها داشتهاند.
نمونهای از چنین ماجرایی جامعهی یونان باستان بود. در این جامعه دین اشراف با دین تودهها متفاوت بود!
اشراف به خدایان المپ اعتقاد داشتند که گرچه آفریندهی جهان هستند اما در ادارهی جهان نقشی ندارند و جهان بر اثر قواعد و علیت کاملاً مادی میچرخد و زندگی بعد از مرگ نیز وجود ندارد.
در همان جامعه، تودههای فقیر (شهروندان درجهی دو) دین دیونیزوسی ـ اورفئوسی داشتند که بر اساس آن انسانها پس از مرگ مورد رسیدگی قرار میگیرند و بر اساس عملکردشان در چرخهی تناسخ (زندگیهای متوالی) جایگاه پیدا میکنند.
در مذهب شهروندان درجهی اول قدرت و خوشگذرانی فضیلت محسوب میشد درحالیکه مذهب شهروندان درجهی دوم ریاضت و شکیبایی و قناعت، فضیلت محسوب میشد!
جالب است که هم اکنون در جامعهی ما نیز همین الگو جریان دارد. متدینینی که بر جایگاه قدرت و ثروت تکیه زدهاند در عمل، آئینی دارند که هیچ شباهتی به آنچه به متدینین فرودست توصیه و موعظه میکنند، ندارد!
– به نظر میرسد این الگو در تاریخ ما هم جریان داشته، آنقدر که حافظ را به شکوه واداشته:
واعظان کاین جلوه بر محراب و منبر میکنند
چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند
مشکلی دارم ز دانشمند مجلس بازپرس
توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر میکنند؟!
گوئیا باور نمیدارند روز داوری
کاین همه قلب و دغل در کار داور میکنند
طبعا این سبک دینداری مبتنی بر طبقهی اقتصادی را ثمرهی همکاری بین نیاز روانی طبقهی فرودست به خیالبافی و فرار از واقعیت تلخ با منافع نهادهای قدرت (طبقهی حاکم) دانست.
اما نظریهپردازانی همچون ویلیام جیمز، کارل گوستاو یونگ و ویکتور فرانکل اعتقاد داشتند:
– که نیاز دینی (به تعبیر ویکتور فرانکل غریزهی دینی) عمیقتر و اصیلتر از آن است که آن را کاردستی نهادهای قدرت بدانیم.
سوءاستفادههای نهادهای قدرت از این غریزه نباید باعث شود که این غریزه را انکار کنیم و اصل آن را نپذیریم.
من فکر میکنم پیش از آنکه راجع به دین و دینداری نظر دهیم لازم است به این نکته توجه کنیم که ما یک نوع دین و یک نوع دینداری نداریم بلکه مذهب و تدین انواع و اقسامی دارند که هم از حیث ریشه (علت) و هم از حیث کارکرد (غایت) با یکدیگر متفاوتاند.
برخی صاحبنظران گفتهاند هر دین سه بخش دارد:
عقاید دینی، مناسک دینی و اخلاق دینی.
عقاید دینی شامل باورهای هستهای یک دین است مثلاً اعتقاد به یک خدا یا اعتقاد به چند خدایی، باور به بهشت و جهنم یا باور به تناسخ.
مناسک دینی شامل رفتارهای آئینی یک دین است مثل آئینهای تیرگان و مهرگان برای زرتشتیان، عید پاک و کریسمس برای مسیحیان و اعیاد فطر و قربان برای مسلمانان و رفتارهای آئینی که در هر کدام از ادیان در این مناسبتها صورت میگیرند.
اخلاق دینی شامل چارچوبهای درست و غلط و امر و نهی مربوط به آنهاست.
مثلاً در بعضی ادیان قربانی کردن حیوانات حرام است و در ادیان دیگر مباح و حتی در مواقعی واجب است، یا در بعضی از ادیان چند همسری ممنوع است درحالیکه در ادیان دیگر مجاز است.
یک بحث مهم در فلسفهی دین این است که کدام یک از این سه وجه، مهمترین بخش یک دین است.
درست است که این وجوه دین با همدیگر در تعامل و تبادل هستند.
اما اگر در شرایطی قرار باشد دو تا از این وجوه در تقابل با هم قرار بگیرند وظیفهی دینی متدینین چیست؟
حدیثی از امام ششم شیعیان (امام جعفر صادق) نقل شده است که به نفع اولویت اخلاق بر مناسک است:
«لا تَنْظُروا إلیَ طولِ رُکوعِ الرَّجُل وَ سُجُودِهِ، فَانْ ذَلک شَیءٌ اِعْتَادَه فَلَو تَرکهُ اسْتَوْحَشَهُ لِذَلِک وَ لَکن أنُظَرُو إلیَ صِدْقِ حَدِیثِه وَ أَداءِ أَمَانَتِهِ»
ـ اصول کافی ـ کتابُ الایمان و الکفر
ترجمه:
[برای شناخت درستکاری کسی] به رکوع و سجود طولانی او نگاه نکنید چه بسا این رکوع و سجدهی طولانی، چیزی است که شخص به آن اعتیاد پیدا کرده.
در این صورت اگر آن را ترک نماید [به دلیل ترک عادت] وحشتزده [و پریشانحال] گردد. [برای شناخت نیکی و درستکاری] به راستگویی و رعایت حقوق دیگران و ادای امانتش نگاه کنید [و آن را ملاک و معیار قرار دهید.]
حتما متدینینی هم که مناسک دینی را مقدم بر اخلاق دینی میدانند متکی بر احادیث دیگری هستند.
بنابراین من این حدیث را از این بابت ذکر نکردم که بخواهم از گزارههای درون دینی به نفع اولویت اخلاق دینی بر مناسک دینی بهره ببرم.
بلکه ذکر این حدیث برای شفاف کردن این بود که از این دین میتوان قرائت «اخلاق محور» نیز داشت، چنان که از پیامبر اسلام هم نقل شده است که:
«إنَّماَ بُعِثْتُ لاِءتَمّم مُکارِمِ الأَخلاَقِ»
«به راستی که من برای کامل کردن فضیلتهای اخلاقی مبعوث شدهام.»
من به این «دلایل برون دینی»، دین اخلاق محور را بهتر از دین مناسک محور میدانم:
۱ـ پذیرش و انجام مناسک دینی مبتنی بر پذیرش عقاید دینی است.
درحالی که پذیرش اغلب فضیلتهای اخلاق دینی همچون صداقت ـ امانتداری ـ خوشرویی و انصاف بر مبنای یک عقلانیت درونگر (تفکر استراتژیک) نیز ممکن است و تردیدهای فلسفی در باب عقاید دینی منجر به تعلیق آنها نمیشود، همانطور که از امام علی نقل شده است که:
«لَوکنّا لاَنَرجُوا جَنَّهَ وَلاَ نَخْشَیِ نَارا وَ لاَثَوابا وَ لاَ عِقَابِا لکانَّ ینْبِغَی لَنَا أن نَطْلُب مَکارِمَ الأخَلاقِ فَإنَهّاَ مِمّا تَدُلُّ عَلَی سَبِیل النَّجاحِ» ـ مستدرک الوسایل / ج ۱۱
«اگر هم به بهشت امید و از دوزخ هراس نداشتیم و پاداش و کیفری در میان نبود باز هم طلب مکارم اخلاق را برمیگزیدم زیرا که تحصیل مکارم اخلاق راه پیروزی است.»
۲ـ عقاید و مناسک دینی وجه است درحالیکه اخلاق دینی وجه توافق ادیان است.
گرچه من از نگاه فرهنگی و روانشناسی، تنوع و تکثر (به قول ژان پیاژه Diversity and Richness) را برای تکامل فرهنگ بشری ضرورت میدانم اما تکیهی زیاد و محور قرار دادن عقاید و مناسک دینی مانع صلح و هم کوشی جهانی است.
درحالیکه دین اخلاق محور به صلح و هم کوشی جهانی و گفتگو و تعامل بین ادیان کمک میکند.
به باور من «نقد دین» اصولاً باید از منظربرون دینی صورت پذیرد در غیر این صورت، ما به جای نقد جدی، با «شبه نقد» مواجه خواهیم بود.
بنابراین، من دین اخلاق محور را عقلانیتر و مفیدتر از دین مناسک محور میدانم.
بسیاری از مشکلات روانشناختی قابل حل هست. برای رزرو وقت روانشناسی بالینی با ما تماس بگیرید: 07132360878