شیوهی تفکر در کسی که شخصیت سالمی دارد چگونه است؟
شیوهی تفکر در کسی که شخصیت سالمی دارد باید چگونه باشد
در مقاله زیر با شیوهی تفکر یک شخصیت سالم آشنا میشویم با ما همراه باشید.
ما در تمام ساعات بیداری در حال فکر کردن هستیم. فکر کردن درواقع یک «گفتگوی درونی» است.
گرچه ما خاموشیم اما در درون خود در حال مذاکره و گفتگو هستیم. ما چنان در افکارمان غرق هستیم که کمتر به «چگونگی فکر کردنمان» فکر میکنیم. در نتیجه، شیوهی تفکر ما اغلب به یک شکل ادامه مییابد.
صاحبنظران برجستهای مثل آئورن بک و ادوارد دوبونو پیشنهاد میکنند که ما به شیوهی تفکرمان نگاه کنیم و سبک آن را مرور کنیم.
«فکر کردن به فکر کردنمان» یا همان «نگاه کردن به شیوهی تفکرمان» را «فراشناخت»(Meta-Cognition) نامیدهاند.
مطالعاتِ متخصصانِ «فراشناخت» و «شناخت درمانی» نشان داده است که «شیوهی فکر کردن ما» بر احساسات و رفتارهایمان مؤثر است.
برخی از شیوههای فکر کردن، حالِ ما را بد میکنند، این شیوهها مغایر با «برخورداری از شخصیت سالم» هستند.
ما به این شیوهی تفکر، «افکار ناکارآمد» میگوییم. برخی از «افکار ناکارآمد» به قرار زیرند:
۱. «تعمیم دادن مفرط»(Over-generalization)
استفادهی افراطی از «عبارتهای تعمیمی» مثل «همیشه»، «همه»، «همه جا»، «هیچ وقت»، «هیچ کس»، «هیچ جا» باعث میشود که احساساتِ ما نسبت به موقعیتی که در آن قرار داریم اغراقآمیز و غیرقابل کنترل شوند.
عبارتهای زیر نمونههایی از «تعمیم دادن مفرط» هستند:
- «هیچ کس مرا دوست ندارد.»
- «همهی مردم فقط به فکر منافع خود هستند.»
- «همه به دنبال فرصتی هستند که از آدم سوءاستفاده کنند.»
- «هیچوقت سعی نکردی مرا بفهمی، تو همیشه به خودت فکر کردی.»
چنین عبارتهایی نشاندهندهی «تحریف واقعیت» هستند و «واقعبینی» از ویژگیهای بارز شخصیتهای سالم است.
۲. «برچسب زدن»(Labelling)
در فضایی که هرکس در حال تجزیه و تحلیل افکار و رفتارِ دیگران است، صمیمیت و دوست داشتن معنا نخواهد یافت.
هنگامی که افراد، نهادها یا پیشامدها را در یک «صفت» خلاصه میکنیم، واقعیتی را که اجزاء و زوایای متعددی دارد چنان محدود میکنیم که واکنش ما به آن، نه واکنش به خود آن پدیده، که واکنش به نامی است که ما بر آن پدیده نهادهایم.
وقتی فردی را با یک صفت (مثلاً پَست، سوءاستفادهچی یا چاپلوس) توصیف میکنیم، تنها با یک بخش از این فرد ارتباط برقرار کردهایم و طبیعیترین واکنش ما در برابر این بخش، «خشم» یا «تنفر» است.
وقتی یک واقعه را «بدبیاری»، «بدبختی» یا «کم شانسی» نام میگذاریم، در مقابل آن تنها میتوانیم احساس «ناامیدی» و «یأس» داشته باشیم.
ما درواقع با «برچسبزنی» خودمان را در یک «کوچهی بنبست» گرفتار میکنیم. خودمان را در «تله» میاندازیم و ابتکار عمل و توانمندی خودمان را محدود میکنیم.
برایشیوهی تفکر سالم، مدتی افکارتان را بنویسید
بهترین روش این کار آن است که در یک دفتر خاطرات، همانطور که خاطراتِ روزانه را مینویسید، افکار خود را نیز بنویسید.
بعد از چند روز، برگردید و دفتر خاطراتِ خود را بخوانید. افکارتان را مرور کنید و ببینید چقدر به «برچسبزنی» پرداختهاید.
شرطِ موفقیت این تکنیک آن است که در هنگام نوشتن «خودسانسوری» نکنید.
سعی نکنید اول افکارتان را اصلاح کنید و بعد آنها را روی کاغذ بیاورید. ما برای «اصلاحِ عمیق خود» نیاز داریم ابتدا خودمان را به دقت مشاهده کنیم.
قبل از اینکه به تغییر دادنِ افکارمان اقدام کنیم، لازم است افکارمان را بهوضوح ببینیم و تأثیرشان را بر روحیه و احساساتمان درک کنیم.
۳.«ذهنخوانی»(mind reading)
تصور اینکه «من به دلیل هوش، فراست، زیرکی و تجربهی زیادی که دارم، میتوانم ذهن مردم را بخوانم و از مقاصد و نیات آنها آگاه شوم» یکی از باورهای ناکارآمد است.
حتی خودِ افراد نیز در هنگام ابراز یک سخن یا انجام یک رفتار بهطور کامل از قصد و نیتِ خود با خبر نیستند. کسانی که تصور میکنند متوجه منظورهای پنهانی و ناگفتهی دیگران میشوند اغلب نسبت به آنها احساس بدی پیدا میکنند.
گرچه بخشی از مهارتهای یک روانپزشک یا یک روانشناس، تجزیه و تحلیل رفتار و گفتار و «گمانهزنی» در مورد نیتها و احساساتِ سرکوب شده و انکار شده است، یک درمانگر به ندرت با این کار نسبت به مُراجعش احساسِ بدی پیدا میکند، چرا که مُراجع، خود از درمانگرش «تقاضای ذهنخوانی» کرده است.
اما در خارج از «فضای روان درمانی»، توانایی ذهنخوانی باعث میشود که ما با ذهنی شکاک و عیبیاب به سایرین نگاه کنیم و این مسئله ما را از سایرین جدا کرده و احساس انزوا و سردی در روابط ایجاد میکند.
شاید این گفتهی مسیح که «قضاوت نکن، که قضاوت خواهی شد.» اشاره به همین فرایند داشته باشد که در فضایی که هرکس در حال تجزیه و تحلیلِ ذهن دیگران است، صمیمیت و دوست داشتن معنا نخواهد یافت.
برای دستیابی به صمیمیت، لازم است بیش از اینکه تحلیلگرِ دیگران باشیم، مشاهدهگر آنها باشیم
تلاش برای اینکه پدیدههای هستی را «رمزگشایی» کنیم، گرچه به «طبقهبندی» و «کنترلِ پدیدهها» کمک میکند، ظرفیت ما را برای درک زیبایی و لذت بردن از آنها کم میکند.
شاید به همین دلیل سهراب سپهری گفته است: «کارِ ما نیست شناساییِ راز گل سرخ، کار ما، شاید این است، که در افسونِ گل سرخ شناور باشیم.» با نگاه «تحلیلگرا» اطلاعاتِ ما راجع به پدیدهها بیشتر میشود اما توانایی ما در دوست داشتنِ آنها کاهش مییابد.
حسِ زیباییشناسی ما منوط به نگاه به کلِ یک پدیده است. درواقع، زیبایی در «ترکیب» متجلی میشود.
(تحلیل در برابر ترکیب Analysis versus synthesis و تقلیلگرایی در برابر بسط گرایی Reductionism versus expansionism گذاشته میشود.)
اگر شما تفسیر دقیق و مفصلی از شعرِ حافظ بخوانید ممکن است بتوانید در طبقهبندیِ افکار و اندیشههای حافظ و مقایسهی تطبیقی او با سایر اندیشمندان موفق باشید، اما آنچه شما را از شعر حافظ محظوظ میسازد، تفسیر و تحلیل آن نیست بلکه احساسی است که در هیچ «جزء» شعر سُکنا ندارد و تنها از طریق «کلِ» آن انتقال پیدا میکند.
بسیاری از مشکلات روانشناختی قابل حل هست. برای رزرو وقت روانشناسی بالینی با ما تماس بگیرید: 07132360878
اطلاعات جامع روانشناسان شیراز با ویدئو و نظرات مراجعان
مطالب زیر را حتما بخوانید
-
پیش شرط های اثربخشی نوروفیدبک: چه عواملی در موفقیت درمان موثرند؟
51 بازدید
-
اثربخشی نوروفیدبک: تحولی نوین در درمان اختلالات نقص توجه، افسردگی و اضطراب
59 بازدید
-
تفاوت نوروفیدبک و لورتانوروفیدبک: چگونه تکنولوژی پیشرفتهتر به درمان موثرتر کمک میکند؟
59 بازدید
-
عوارض نوروفیدبک : واقعیتها و شایعات درباره این روش درمانی
66 بازدید
-
اطلاعات مقدماتی درمان با نوروفیدبک از صفر
68 بازدید
دیدگاهتان را بنویسید